______________________________________________________________________________________
بر آستان شهیدان
دو سطر خون جگر دارم، از کجا بنویسم؟
شکایتی به لب آرم، ولی دعا بنویسم» *
نیامدی که ببینی بساط داغ دلم را
ز حال دل چه بگویم؟ ز دل چه ها بنویسم؟
نوشته ام غم خود را، برای جمله غریبان
چه غم که داغ دلم را، به آشنا بنویسم
تو رفتی و من بیدل، غریب عشق تو ماندم
به خویش گریه کنم یا، غم تو را بنویسم؟
غم فراق تو یک سو، هجوم داغ تو یک سو
چگونه این همه غم را، جدا ، جدا بنویسم؟
چه بهتر آن که بیایم، بر آستان شهیدان
که شرح داغ دلم را، به لاله ها بنویسم
به سجده رفته ام آری، که با مُرکب اشکم
به روی سینه ی سجاده از مِنا» بنویسم
________________________________
* وامی از فیض کاشانی
________________________________________________________________________________________
مجنون اگر باشد، جهان خالی ز لیلا نیست
مجنون عاشق پیشهای در شهر، اما نیست
مجنون معمایی ست مثل عشق پیچیده
دیگر كسی در فكر حل این معما نیست
مجنون.! هزاران سالِ نوری باد او را برد
از جنس مجنون هیچ مردی این طرف ها نیست
افسانه مردی بود روزی، نام او مجنون
نامش درون قصهها امروز حتّا نیست
بر شاخه می رقصد غزل - سیبی به نام عشق
دستی برای چیدن این سیب، اما نیست
مجنون چرا دیگر به لیلا دل نمی بازد؟
مجنون چرا همسایه ی احساس لیلا نیست؟
از رونق افتاده ست بازار جنون امروز
وقتی برای عشق ورزیدن مهیّا نیست
دنیا بدون عشق، قبرستانی از تن» هاست
آدم بدون عشق، جز یك روح تنها نیست
_____________________________________________________________________________
به مناسبت روز خبرنگار، تقدیم به دیده بانان حقیقت و آموزگاران آگاهی» و بیداری»:
دنیا و از هر سو خبرهای زیادی
گِرد خبرها، بیخبرهای زیادی
در هر خبر، دنیایی از ابهام و ایهام
اما و آیا و اگرهای زیادی.!
بیدارِ بیدارند از اخبار دنیا
در شهرها، کوی و گذرهای زیادی
از خویش میپرسند از فردای دنیا
فردا که میبارد خطرهای زیادی
فردا چه خواهد شد؟ سؤال مادران است
حتی مُعمّای پدرهای زیادی
از غصه فردا نمیخوابند مردم
فردای سخت و دردسرهای زیادی
بازار دنیا از متاع مهر خالی است
فردا برادر. کوله برهای زیادی.؟
فردا اگر این کاخهای آسمانکوب
ویران کند کوخ و کپرهای زیادی.؟
فردا اگر دستی بیاشوبد جهان را
دَجّال آدمخوار و شرهای زیادی.
فردا اگر این کاروان از پا بیفتد
در قلب ما، داغ سفرهای زیادی.
فردا و فریاد خدا و بوی گندم
فردا، سکوت کور و کرهای زیادی.
فردا اگر.؟ اما خدا با ماست، ای دوست
او میرسد از راه و درهای زیادی.
او میرسد از راه و روشن میشود شب
با شعله شمس و قمرهای زیادی
او میرسد از راه و خیل قاصدکها
از حضرت انسان خبرهای زیادی.
در لشکر او، مُصلحانی عدل قامت
در لشکر او، دادگرهای زیادی.
میدان جانبازی مهیا میشود باز
بالای دار عشق، سرهای زیادی.
با همت مردان تسبیح و گل سرخ
گل میکند فتح و ظفرهای زیادی
آن روز برپا میشود جمهوری عشق
هر چند با خون جگرهای زیادی.
فردای روشن میرسد، آری برادر!
وا میشود بر عشق، درهای زیادی.
بیا و زمزمه ی آب را تماشا کن
خروش چشمه بی تاب را تماشا کن
برای تازه شدن، همنشین شبنم شو
درون آینه ی آب را تماشا کن
شبیه حادثه رود و چشمه جاری شو
بچرخ در خود و گرداب را تماشا کن
سلام کن به خدایی که پشت دریاهاست
صدای روشن سهراب» را تماشا کن
به باغ وسوسه شاپرک قدم بگذار
شکوهِ رنگی این قاب را تماشا کن
به کوچه باغ شکفتن سری بزن، ای خوب!
بهار و چلچله، این باب را تماشا کن
خیال پنجره ها را به باغ گل بگشا
شکوفه، این غزل ناب را تماشا کن
بهار، بوی معاد است و خواب بیداری
تو چشم واکن و این خواب را تماشا کن!
شاعر بلند شد، طلب شعر ناب كرد
يك مصرع از تبسّم گُل انتخاب كرد
شعري سرود شاعرِ عاشق برای گُل
با ذكر عشق، سجده به بوی گلاب كرد
شاعر سپس كنار دل لاله ها نشست
شد سرخ و زرد را ز دل خود جواب كرد
باران گرفت، شاعر عاشق سرود: آب
با يا حسين»، تشنگي اش را مُجاب كرد
نام حسين تا ز خيال لبش گذشت
مشك دو چشم را ز غمش پُر ز آب كرد
وقتي شنيد هَل مِنِ.» خورشيد عشق را
خط زد به شب، وَ دلشده پا در ركاب كرد
بيرون زد از خودش و سپس رفت. تا كجا؟
سمت نگاه آبی دريا شتاب كرد
او رفت و رفت، تا به حضور دلش رسيد
شیدا شد و به لاله ی عاشق خطاب كرد:
هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق»
از خود گذشت. شاعر ما انتخاب كرد
من هم شبی به خاطره تبدیل می شوم
خط می خورم ز هستی و تعطیل می شوم
من هم شبی به خواب زمین می روم فرو
بر دوش خاک حامله، تحمیل می شوم
من هم شبی قسم به خدا مثل قصه ها
با فصل تلخ خاتمه تکمیل می شوم
قابیل مرگ، نعش مرا می کنند به دوش
کم کم شبیه قصه هابیل می شوم
چون سال کهنه می روم از یاد روزگار
آن سوی مرگ ثانیه، تحویل می شوم
حک می کند غروب مرا شاعری به سنگ
از اشک و آه و خاطره تشکیل می شوم
یک شب شبیه شاپرکی می پرم ز خاک
در آسمان به آینه تبدیل می شوم
درباره این سایت